Jane Eyre

ساخت وبلاگ
چیزی ندیده بودم ولی صدای فریادی را که از جایی می آمد میشنیدم که میگفت: ((جین، جین، جین.))

 

به نظر از اتاق یا خانه و یا باغ نمی آمد، از هوا و زیر زمین و بالای سرم هم نبود.


آن صدا را به وضوح می شنیدم، صدای یک انسان بود که او را می شناختم. عاشقش بودم و صدایش را خوب به خاطر می آوردم،

 

صدای ادوارد راچستر بود که خیلی پر درد و دیوانه وار پشت سر هم این حرف را تکرار میکرد : ((جین، جین، جین.))

 

فریاد زدم: (( دارم می آیم. منتظرم باش! حتما خواهم آمد!))

آن مرد دوباره آمد :))...
ما را در سایت آن مرد دوباره آمد :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arooshna-zm بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 17:40