به نظر از اتاق یا خانه و یا باغ نمی آمد، از هوا و زیر زمین و بالای سرم هم نبود.
آن صدا را به وضوح می شنیدم، صدای یک انسان بود که او را می شناختم. عاشقش بودم و صدایش را خوب به خاطر می آوردم،
صدای ادوارد راچستر بود که خیلی پر درد و دیوانه وار پشت سر هم این حرف را تکرار میکرد : ((جین، جین، جین.))
فریاد زدم: (( دارم می آیم. منتظرم باش! حتما خواهم آمد!))
آن مرد دوباره آمد :))...برچسب : نویسنده : arooshna-zm بازدید : 90